كيانكيان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

دل نوشته هاي يه مامان عاشق

زنگ کاردستی

بازم ایده های مامان زینب عزیز روز جمعه ما رو پربار کرد:             از اونجا که مامان زینب زحمت توضیحات رو کشیدن من دیگه چیزی نمینویسم فقط دوتا مطلب اضافه کنم که برای قسمت پخت بیسکوییت اگه یکم وانیل اضافه کنیم خوش عطرتر میشه و اگه خمیرش به دستتون میچسبه هی به خمیر آرد اضافه نکنید که بیسکوییتها سفت میشه و فقط یکمی به دستتون آرد بزنین. این بیسکوییتها یه دو ساعتی از ما وقت گرفت بنابراین در انجام اینجور کارها با بچه هاتون حوصله بخرج بدین. برای اون کاردستی آب و هوا هم انقدر که من ذوق داشتم کیان نداشت و البته فهمیدم مفاهیمی که بنظر ما خیلی ساده میان شاید برای بچه ها اونقدرها هم ساده نباشه. مثل...
29 دی 1393

زنگ کاردستی

یه جمعه دیگه بدون حضور بابا بهمن و من مجبور شدم از روش معجزه آسای کاردستی به پیشنهاد مامان زینب عزیز برای سرگرم کردن کیان استفاده کنم. هدف ساخت ماشین و پروانه بود. تکه های مورد نظر رو بریدم و به کیان گفتم چیکار میخوایم بکنیم. تمام کار به عهده خودش بود. همون طور که میبینید داره ماشین بیبو ( ماشین پلیس) درست میکنه. وقتی چراغ آبی بالای ماشین پلیس رو بهش دادم اصرار داشت که این چراغ جلوشه و من انصافا به چراغ جلو فکر نکرده بودم. و البته اصلا به داشتن پنجره و در برای ماشین اعتقاد نداشت اون تکه ها رو هم به اصرار من چسبوند . برای ساختن پروانه من فقط بدنش رو چسبوندم و به کیان گفتم بقیشو بچسبونه . به تشخیص خودش سرش اون وسط قرار گرفته و ت...
17 آبان 1393

زنگ بازی

دوتا بازی جالب دیگه از پیشنهادهای دوست خوبم مامان زینب عزیز . 1 - نمک بازی که با استقبال زیاد کیان روبرو شد. از کوه درست کردن و اثر دست بجا گذاشتن و فوت کردن با نی و چشیدن نمک و کشیدن چشمهای maisy کارتن مورد علاقه اش روی نمکها تا کشف فوران نمک زیر ضربه های دستش و پر و خالی کردن ظرف و در نهایت برگردوندن ظرف روی زمین و گامهای پیروزمندانش روی کپه نمکها. و این بود تجربه نمک بازی ما: 2- رنگ آمیزی با چرخهای ماشین. بیشتر از رنگ بازی با ماشین کیان تمایل داشت خود ماشینهاشو رنگ کنه و در آخر هم دیگه داشت با سر میرفت تو رنگ. نه به این مدلش نه اون مدلی که یذره انگشتش رنگی میشه میگه مامان بشور. ما که نفهمیدیم کی آقا چه مدلی می باشند. ...
19 شهريور 1393

قلنبه

گل پسرم این روزها معنی کلمه قلنبه رو یاد گرفته و عجیب بهش علاقه پیدا کرده.دایم داره دنبال مصداقهایی براش میگرده و بعضا اونرو با تلفظ اصفهانی قمبلی بکار میبره.از جمله این مصداقها: سنگفرشهای خیابون بلندی صندلی وسط عقب ماشین قوزک پا زانو و کشف جدیدش هم بیرون زدگی فنر زیر مبل ... و احتمالا این لیست اضافه خواهد شد ...
19 شهريور 1393

چسب و قیچی

دیروز بالاخره بعد مدتها فرصت شد بشینیم با کیان و یکم کاردستی درست کنیم. یکی از کارهایی که خودمم خیلی دوست دارم کار با قیچی و چسبه و البته بازی پاره کردن کاغذ. با استفاده از تجربه وبلاگ آرتین جون لوازم کار آماده شد و شروع: اول که کیان خان پاستوریزه راضی نمیشد کاغذ پاره کنه حالا اگه بش میگفتی پاره نکن قطعا میکرد. خلاصه بعد از تلاش فراوان راضی شد. اول که سعی میکرد دو طرف کاغذو بکشه تا پاره بشه خوب کاغذ گلاسه هم به این راحتیها کوتاه نمیاد این شد که مجبور شدم سرشو یکم پاره کنم تا بتونه ادامه بده. از چسب زدن خیلی خوشش اومد ولی نمیدونم چسب من مونده بود یا کلا چسبای ماتیکی اینجورین باید خیلی فشار میداد تا یکم چسب به کاغذ بمونه. بعد هم همونطو...
1 شهريور 1393

روزها ميگذرد

خيلي وقته ننوشتم نه اينكه هيچ اتفاق جديدي نيافتاده فقط تغييرات عزيز دلم انقدر زياده كه با سرعت نوشتن من يكي نيست. اين بچه ها به آدم مهلت نميدن با يك كلمه يا يك شيرين كاري جديدشون عادت كنيم بعد دوباره شگفت زده ات كنن. يه مدت بود داشتم تلاش ميكردم اسم و فاميل پسرم رو بهش ياد بدم. نه بخاطر اينكه از قافله رشد بچه هاي اين سن عقب نمونه بيشتر به خاطر مواقع ضروري و صد البته شناخت هرچه بيشتر خودش. هر وقت بهش ميگفتم مثلا اين مال كيه ميگفت من و اما در كمال ناباوري هفته پيش تا عكسشو ديد و ازش پرسيدم اين كيه با تلفظ خاص خودش گفت كيان ما هم عين برق گرفته ها بهم نگاه كرديم و گفتيم واقعا گفت كيان؟!!!  اين كيان گفتنش اندازه وقتي كه اولين مامان باباش رو...
7 بهمن 1392

باغبون کوچولو

کیان خان ما از کوچکترین فرصتی برای رفتن توی حیاط استفاده میکنه و البته بیشتر برای آب بازی انقدر عاشق حیاطه. اما اینبار که بابا بهمن در حال رسیدگی به باغچه بود باغبون کوچولوی ما هم دست بکار شد: اینجا حیاط خونه ماست   بابایی اینارو بده من ببرم بیرون خاکهارو جمع کنم حالا خالیش کنم اون برگهارو هم بده من اینم از این حالا نوبت نارنجهاست بابا بازم برو جلوتر بله این هم از یک روز پر تلاش برای کیان خان ما   ...
1 آذر 1392

دكوراسيون منزل

فردا شب مهمون دارم. يه مهموني خودموني دوستانه. يك هفته است در حال مرتب كردن بازار شام ايجاد شده در منزل هستم. انقدر همه چي رو هم تلنبار شده بود كه نميدونستم از كجا شروع كنم. يكي دو روزي بود كه ديگه خونه يه سر و ساموني گرفته بود و حتي آمادگي داشتم مهمون سرزده هم بياد خونمون. ديشب بابا بهمن شيفت شب بود و من و كيان تنها در خانه. بر خلاف اغلب اوقات كه بابا بهمن مواظب كيانه تا من كارها رو انجام بدم ديشب بايد خودم اين وظيفه بر عهده ميگرفتم. از سر كار كه اومدم و با كيان رسيديم خونه اول شام كيان رو آماده كردم،‌ باهاش كلي بازي كردم و شامشو كه خورد گفتم خوب ديگه ميذارش به حال خودش و ميرم تو آشپزخونه دنبال كارها. براش سي دي بيبي انيشتن هم گذاشتم ك...
17 مهر 1392
1