چند قدم مانده به ...
بهار با یه شروع عالی اومد و به همه یه روحیه حسابی داد. لحظه سال تحویل انقدر هیجان داشتم که حتی یادم رفته بودم دعا کنم و به آرزوهای خوب فکر کنم. امسال با اومدن خواهر عزیزم و خواهر شوهر جون از راه دور سال جدیدمون پرشور و شاد بود خداروشکر و اولین سالی هم بود که بابا بهمن هم هر دو هفته رو خونه بود و کلی دورهمی داشتیم. مهمتر از همه استراحت خوب بعد از استرسهای آخر سال بهمون چسبید و اولین روز کاری رو با انرژی شروع کردیم. البته بماند که اصولا بعد تعطیلات دلت نمیخواد سرکار بری ولی فقط همون اول صبحش سخت بود و بعدش همش پیش خودم فکر میکنم خونه موندنهای بعد از این چه اثری تو زندگیم خواهد گذاشت. قطعا که به جاهای خوب و خوشش زیاد فکر کردم ولی بالاخره نگرانی...