كيانكيان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

دل نوشته هاي يه مامان عاشق

اولین سرماخوردگي

1392/11/16 11:18
نویسنده : مامان كيان
393 بازدید
اشتراک گذاری

ديروز كيان خان ما شد يكسال و چهارماهه و در اين روز زيبا دچار اولين سرماخوردگي عمرش شد. البته به غير از آبريزش بينيهاي حساسيتي گاه و بيگاه. شب قبلش كه يكم داغ بود و بينيش گرفته بود تا ديروز عصر كه از خواب بيدار شد شروع كرد به گريه و بهانه گيري. اولش فكر كردم مثل هميشه كه چشمش بمن ميافته و فيلش ياد هندستون ميكنه باز از اون بهانه گيري الكيهاست كه ديديم نخير با هر هق هق گريه يه عالمه سرفه هاي وحشتناك هم ميكنه. تصميم گرفتم برم واسه دكترش اسم بنويسم كه صبح ببرمش اما باز فكر كردم تا صبح ممكنه بدتر شه. بنابراين تصميم بر اين شد كه بريم كلينيك شبانه روزي كودكان. حالا تازه من عزا گرفته بودم از ياداوري دكتر بردنهاي ماه به ماه كيان كه با جيغ و اشك و آه و چسبيدن بمن همراهه و ما آخرش دست از پا درازتر بدون اينكه دكتر جرات كنه بش دست بزنه برميگشتيم خونه. وارد محوطه كلينيك كه شديم يه عالمه بچه قد و نيمقد از تو حياطش تا دم مطب از در و ديوار آويزوون بودن كه همين توجه كيانو جلب كرد. كلي با مطب تنگ و تاريك و شلوغ و استرس زاي دكتر خودش فرق داشت. يه حوض هم داشت كه كيان عشق حوض و آب ديگه كيف كرده بود. خلاصه تا بعد 12 نفر نوبت به ما برسه يكم از استرس ما و كيان كم شد. بر خلاف هميشه موقع وزن كردن فقط يكم غرغر كرد و در كمال ناباوري وقتي دكتر ميخواست معاينش كنه جم نخورد. خلاصه اينكه از اين سرماخوردگي تا حالاش همين قسمتش برامون خاطره خوش شد و ما از اولين تجربه دكتر رفتن در آرامش لذت برديم. اما با شربت سينه هايي كه آخر شب كيان خورد شب رو با سرفه هاي خش دار به صبح رسونديم. با هر سرفه انگار گلوي من بود كه خراشيده ميشد. تنها كاري كه از دستم بر ميومد اين بود كه زير سرشو بلندتر كنم و گاهي هم دمر بخوابونمش. اميدوارم هرچه زودتر اين مهمان ناخوانده كه وارد بدن گل پسرم شده و اونو به اين حال انداخته بارشو بندازه رو كولش و بره پي كارش كه مامان نشاط اصلا طاقت حتي يك ذره ناراحتي عزيز دلشو نداره.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله نغمه
26 مهر 92 13:14

سلامت باشین همیشه


شما هم همينطور عزيزم
عمه جون
7 آبان 92 23:06
امیدوارم بهتر شده باشه. ولی تجربه خوبی بودهاااااا. دنبالش رو بگیر ببین مشکل دقیقا چیه. البته ممکن چون تب داشته خیلی هشیار نبوده. واقعا انقدر مطب یه دکتر اطفال باید استرس زا و تاریک باشه. یعنی چی آخه


مشكل دقيقا همون مطب تنگ و تاريكه