كيانكيان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

دل نوشته هاي يه مامان عاشق

این قافله عمر این روزها این گونه میگذرد

در اولین هفته اسفند دوست داشتنی در حال گذر از هفته 26 بارداری هستم. هر هفته که میگذره خداروشکر میکنم که این هفته هم بخیر گذشت و آرزو میکنم همونقدر که برای من بخیره عزیز دل 2 هم بسلامت این دوران رو طی کنه و ناپرهیزیهای من خدایی نکرده روی اون تاثیر نداشته باشه. انقدر اتفاقات عجیب غریب دور برم میشنوم که دعا میکنم همه چیز بموقع و بسلامت اتفاق بیافته. همونطور که زمان کیان عزیزم پیش رفت. هم دوران بارداری بسیار شیرین و آرومی داشتم و هم بعد از بدنیا اومدنش سختیهای ریز و درشت دوران نوزادی در برابر زیباترین لحظات و احساساتی که تجربه کردیم اصلا به چشم نیومدن. البته که کمکهای بیدریغ پدر و مادرهامون بی تأثیر نبود ولی فکر میکنم بیش از همه همون چیزی پیش می...
3 اسفند 1394

یه وروجک شیرین زبون

روزهای ما: من: مامانو چقد دوست داری؟  کیان: دو سال دیگه کیان: این ماژیکارو گذاشتم تو صندوق ماشینم برم مسافرت  من: کدوم شهر میخوای بری؟ کیان: شهر موشها به کیان میگم جلوی مامان شستت رو نخور سرشو کرده تو کارتن اسباب بازیشو د بخور وقتی دیگه همه خوابیدیم کیان خان یکدفعه یادش میفته بگه مامان من اتخافاً جیش دارم شلوارشو خیس کرده میگم دیگه برات شکلک خنده نمیکشم میگه اشکال نداره شکلک جیشی بکش کیان وقتی از کنار علامت اپل میگذره میگه مامان این سیبو کی گاز زده؟ بابا بهمن رفته رو چهارپایه هواکش دستشویی رو درست کنه کیان میگه بابا خدا نکنه نیفتی سیفون ببرتت و چندوقت پیش ازم پرسید مامان صورت منو از کجا خریدی؟ و بدنبالش...
23 دی 1393

قلنبه

گل پسرم این روزها معنی کلمه قلنبه رو یاد گرفته و عجیب بهش علاقه پیدا کرده.دایم داره دنبال مصداقهایی براش میگرده و بعضا اونرو با تلفظ اصفهانی قمبلی بکار میبره.از جمله این مصداقها: سنگفرشهای خیابون بلندی صندلی وسط عقب ماشین قوزک پا زانو و کشف جدیدش هم بیرون زدگی فنر زیر مبل ... و احتمالا این لیست اضافه خواهد شد ...
19 شهريور 1393

ایام شیرین دوسالگی

نمیدونم هیچ زمانی از عمرم به اندازه این روزها از زندگی سه نفره مان یا شاید ... نفره مان در آینده لذت خواهم برد یا نه. ولی همین لحظه برایم زیباترین لحظه های عمرم است. با وجود نازنین کوچولوی شیطون و بی خیال و شادی که خنده های از ته دلش گوشنوازترین آهنگ دنیاست مگه میشه غیر از این باشه. چند روزی بخاطر احوالات بابا بهمن که بخاطر اتفاقی کمی دگرگون بود روزهای کم و بیش سختی رو گذروندیم ولی هدیه آسمانی ما نمیزاره هیچ وقت فضای خونه دلگیر باشه. یه پسر بچه پر انرژی دو ساله هرکی تو خونه داشته باشه اینو میفهمه. کیان عزیزم این روزها شادتر از همیشه مشغول کشف دور و برشه و از سوالهای بی وقفه و پشت سرهم و گاهاً تکراری خسته نمیشه. یه دوست خوب یه عالمه ک...
14 تير 1393

قصه گويي

كيان عاشق كتاب. بيشتر از همه عاشق ورق زدن كتاب و پرسيدن اسم اشياء داخل كتاب دائم اشاره ميكنه ميگه اين؟ و ما بايد اسمشو بگيم و دوباره صدباره ميپرسه اين؟ و از اين بازي كلي لذت ميبره. هر وقت داره شيطوني ميكنه اگه كتابهاي مورد علاقه شو بياري آروم ميشه. ديروز در كمال ناباوري ديدم داره با عروسك ببري كه گل سرسبد عروسكهاشه بازي ميكنه و از كتابي كه عمه اش تازگي براش خريده و خونده هرچي يادش مونده براي عروسكش تعريف ميكنه. اسم كتاب هست شب بخير كوپي و جريانش اينه كه ساعت كوپي زنگ ميزنه و بهش ميگه كوپي وقت خوابه اما كوپي ميگه من خوابم نمياد. همه اسباب بازيهاي كوپي يكي يكي باهاش خداحافظي ميكنن ميرن بخوابن اما كوپي باز هم ميگه خوابم نمياد. حالا روايت داستان...
28 بهمن 1392

كيان شيرين زبون

كلمات و جملات يك يا دو كلمه اي كه كيان 15 ماهه ما اين روزها زياد بكار ميبره: گوشي تلفن رو برميداره و ميگه: اَلو بابا دَدَ ماما دَ...د: يعني مامان درد گرفت توتو اَفت: يعني پرنده رفت عم: عمه يا عمو عل:عسل دگه: كره عين: عينك مامان نانا: مامان آهنگ بذار مامان اي: يعني مامان اينو بده مو:مورچه بَب ني: يعني عروسك ببري نيست آده: آزاده (عمه آ‍زاده) باريت: باتري بابا عَك: يعني بابا بيا عكس بگيرم ازت وبراي هر چيزي كه يكم پشمالو باشه ميگه ميووووووووو و تازه اينكه عاشق لگو بازي شده، هربار كه لگوها رو ميچينه رويهم همه رو با يه ضربه خراب ميكنه و غش غش ميخنده، مدتها گوشي تلفن رو برميداره دور خونه ميچرخه حرف ميزنه و مثلا م...
26 شهريور 1392

مامانييييييييي

اين روزها بيشترين كلمه اي كه هر لحظه و هر ساعت در فضاي خونه طنين انداز ميشه ماماني ماماني گفتن كيان خانه. مثل جوجه همه جا دنبال من مياد و پشت سرهم ميگه مامانييييي. وقتي شبها با بابا بهمن ميره بخوابه انقدر ميگه ماماني ماماني و انقدر هم با سوز و گداز من رو صدا ميزنه كه نميشه مقاومت كرد. هرچند خيلي سخته و گاهي اوقات صبر و تحملم تموم ميشه ولي بقول باباي عزيزم، هر يه ماماني گفتنش چند سال به عمرم اضافه ميكنه. كاش اين لحظات شيرين و سخت به اين زوديها تموم نشه و من همچنان جوون تر بشم ...
3 شهريور 1392
1