ایام شیرین دوسالگی
نمیدونم هیچ زمانی از عمرم به اندازه این روزها از زندگی سه نفره مان یا شاید ... نفره مان در آینده لذت خواهم برد یا نه. ولی همین لحظه برایم زیباترین لحظه های عمرم است. با وجود نازنین کوچولوی شیطون و بی خیال و شادی که خنده های از ته دلش گوشنوازترین آهنگ دنیاست مگه میشه غیر از این باشه.
چند روزی بخاطر احوالات بابا بهمن که بخاطر اتفاقی کمی دگرگون بود روزهای کم و بیش سختی رو گذروندیم ولی هدیه آسمانی ما نمیزاره هیچ وقت فضای خونه دلگیر باشه. یه پسر بچه پر انرژی دو ساله هرکی تو خونه داشته باشه اینو میفهمه.
کیان عزیزم این روزها شادتر از همیشه مشغول کشف دور و برشه و از سوالهای بی وقفه و پشت سرهم و گاهاً تکراری خسته نمیشه. یه دوست خوب یه عالمه کتاب خوب بهمون معرفی کرد منم تا جایی که امکان داشت اونها رو برای کیان خریدم. چون بیشترین چیزی که سرگرمش میکنه بعد از ماشین بازی کتابه. در هر حالتی که باشه حتی در مرحله اون روی سکه گل پسری، با آوردن یک کتاب از این رو به اون رو میشه. محکم بغل کردنها و دوست دارم گفتن های گاه و بیگاهش هم که دیگه عشق دنیاست.عاشق عروسکهاشه و انقدر با محبت باهاشون رفتار میکنه که یوقتایی من رو شرمنده میکنه. شاید قبلا هم اینارو گفتم ولی در ابتدای دوسالگی که دیگه کاملا حرف میزنه و اتفاقات رو تجزیه تحلیل میکنه این کارهاش نمود بیشتری داره. چند نمونه از شیرین زبونیهاش رو هم که بعضیهاشون باعث میشه ما از خنده کف زمین پهن بشیم رو در ادامه میزارم:
رفتیم حموم از دماغ من آب جاریه کیان طشت شو گرفته زیر دماغ من میگه مامان آب چایی بازه
داشتیم با عمه آزاده تو اسکایپ حرف میزدیم کیان میگه عمه چجوری رفته اون تو
همه دور هم نشستیم با عمه جونا، میگیم کیان زنگ بزن با عمه حرف بزن. یه نگاه عاقل اندر سفیه بما انداخته میگه عمه که اینجاست
در راستای آموزش از پوشک گرفتن:
کیان روی توالت فرنگی نشسته میگه مامان این چیه؟ میگم توالت فرنگی. چند ساعت بعد میگه مامان بریم توت فرنگی
(البته فک نکنید الان یاد گرفته ها صرفا آموزشهای ما تفریحی و تدریجیه و هنوز ما راهیان پوشک هستیم)
لگنشو آورده میگه مامان لگنم خالیه دلش پی ... میخواد
از خواب پا شده گذاشتمش زمین میگه مامان بغلم کن اینجا زمین بغله ( آقا محدوده بغل شدن برای خودش تعیین کرده)
عکس عروس دریایی با پاهای لرزان تو کتابشه میگه مامان این فشفشه است
شب شده به باباش میگه: ساعت میگه کیان و بابا باید بخوابن
بابا از نردبون رفته بالای پشت بوم میگه بابا بیا پایین من باغچه رو آب بدم بعد هرجا میخوای برو
مامان لیوانمو ببرم حموم؟ خوشکل میشه هااااا
ماشینش رفته لای دسته کریرش میگه ماشین ناقلا کجا رفتی/
نشستم پشت ماشین رانندگی کنم میگه تو بابایی؟
مامانی مهمونا وقتی میان میرقصن؟!!!!!
تو تلویزیون میگه رفتین میدون بهمن چی خوردین؟ کیان میپرسه میدون بابا بهمن
شربت خورده میگم دیگه نمیخوای میگه شربت شربت گفتی همین بود(یعنی خود طوطیه این فسقلی)
مادرجون فروغ میگه کیان پسر خوبیه و کیان فوری میگه آقااااست
و چند تا کلمه بامزه:
تخم غغ: تخم مرغ
عنکمون:عنکبوت
هم گرده: همبرگر
تشقیو:تشویق
کاذغ:کاغذ
خونه چرخید:جرثقیل (بچه م تشخیص داده یه خونه است که میچرخه)
آبلالو: آلبالو
حالا بریم یه سری عکس هم از روزهای شیرین دوسالگی ببینیم:
در راه شهرکرد
سرچشمه افوس (اطراف فریدون شهر)
کیان موسیقی دان
کیان در حال آب دادن به علفهای دم در
کیان و صدرا
کیان و آرتین
کیان و موژان
کیان نقاش باشی
کیان ورزشکار
در حال خواب هم پسرم داره دعا میکنه