كيانكيان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

دل نوشته هاي يه مامان عاشق

مامانييييييييي

اين روزها بيشترين كلمه اي كه هر لحظه و هر ساعت در فضاي خونه طنين انداز ميشه ماماني ماماني گفتن كيان خانه. مثل جوجه همه جا دنبال من مياد و پشت سرهم ميگه مامانييييي. وقتي شبها با بابا بهمن ميره بخوابه انقدر ميگه ماماني ماماني و انقدر هم با سوز و گداز من رو صدا ميزنه كه نميشه مقاومت كرد. هرچند خيلي سخته و گاهي اوقات صبر و تحملم تموم ميشه ولي بقول باباي عزيزم، هر يه ماماني گفتنش چند سال به عمرم اضافه ميكنه. كاش اين لحظات شيرين و سخت به اين زوديها تموم نشه و من همچنان جوون تر بشم ...
3 شهريور 1392

ب بسم الله

براي نوشتن وبلاگ مدتها بود با خودم كلنجار ميرفتم تا اينكه خبر گم شدن محمد طاها، يه كوچولوي نازنين رو شنيدم و البته خداروشكر خبر پيدا شدنش كه ديروز غوغايي درست كرده بود خصوصا تو دنياي مجازي. انرژي كه تو فضاي وبلاگي منتشر ميشه و لذت خوندن نوشته هاي پر از عشق و اميد آدمهاي مهربون و نازنين باعث شد بالاخره امروز دست بكار بشم. و حالا اين منم مامان كيان كه بدون وجود پسرم انگار من هم نيستم. مي نويسم براي دل خودم و ثبت خاطراتي تكرارنشدني.
28 مرداد 1392