92 بسر رسيد
عجب سالي بود امسال. ميگن سالي كه نكوست از بهارش پيداست. واسه ما كه خداروشكر خيلي نكو بود. اولين سالي بود كه سال رو با پسر نازنينم خونه مامانجون مليحه تحويل كرديم (البته به غير از سال قبلش كه تو دل ماماني بود). نميتونم از حسي كه تو لحظه تحويل سال داشتم بگم. انقدر حس فوق العاده اي بود كه قابل وصف نيست. بهار زيبايي بود و بدنبالش تولد يكسالگي كيان توي خرداد. بيادموندني و شيرين. روز تولدش از اولين روزهايي بود كه شروع به راه رفتن كرده بود و اين اتفاق جديد دنياي جديدي رو پيش روش باز كرد كه هر سوراخ سنبه اي تو خونه ما از دستش در امان نبود.
تابستون گرم هم كه همش به آب بازي و حياط گردي گذشت و يكي دو تا سفر خاطره انگيز هم اين بين داشتيم. پاييز زيبا كه با اولين جملات دو كلمه اي كيان شروع شد. كيان به وزن ده كيلو رسيد كه انگار واسه من يه شاهكار بود كه بالاخره اين وزن يكم بالا رفت. بماند كه هنوز همون حول و حوش ده كيلو مونده هرچي به مامانش اضافه شده اين فينگيلي ما از بس كه ورجه وورجه ميكنه همونجوري قلمي مونده.
و زمستون سرد امسال كه از شدت سرما ما هم خونه نشين شده بوديم. از كل امسال فقط اين زمستونش يكم سخت و دير گذشت. و البته كيان كه در ابتداي بيست و يك ماهگي ميشه گفت ديگه كامل حرف ميزنه و با شيرين زبونيهاش دل همه رو ميبره. كلي فكر ميكنه با خودش و جمله اي رو كه ميخواد بگه به انواع و اقسام شيوه ها بيان ميكنه تا يه جمله درست از توش در بياد. من كه هنوز هيچي نشده دلم واسه روزهايي كه كلمات جديد ميگفت و ما ذوق زده ميشديم تنگ شده. روزهايي كه من بدو بدو قلم كاغذ مياوردم تا اين كلمات رو به كه به سبك خودش ميگه بنويسم. حالا بايد جملاتي كه خيلي بامزه و خنده دار ميگه ثبت كنم. عزيز دل مامان فداي تو بشم كه انقدر عجله داري. ماماني صبر كن تا منم بهت برسم.
سال داره به آخر ميرسه. كيان وابسته تر از هميشه همش به من چسبيده و اينو گفتم كه بگم به علاوه چندتا اتفاق ريز و درشت كه اين مدت افتاد و خيلي كارهاي ما رو عقب انداخت كيان خان هم اصلا نذاشته ما خونه تكوني كنيم. ميترسم سال نو شه و ما هنوز دستمال به دست در حال تميز كاري باشيم و خوب ميگن كه سالي كه نكوست از بهارش پيداست ديگه بگير برو تا آخرش
اميدوارم اين سال به خير و خوشي تموم شه و سال جديد براي همه همراه با سلامتي و يك دنيا شور و شوق زندگي باشه.
پيشاپيش سال نو مبارك