سفرنامه 3
بعد از مدتها كه دلمون ميخواست حسابي آب و هوا عوض كنيم رفتيم سفر. رفتيم ابركوه يزد. يه شهر قشنگ و البته بسيار تميز و خوش آب و هوا. منزل يكي از دوستاي نازنين هم دانشگاهي بهمراه دو خانواده همسفري عزيز. دو ساعت و نيم فاصله تا اصفهان. خداروشكر اين آخر هفته هوا فوق العاده بود و كيان هم حسابي آفتاب خورد. يه دوست همسن و سال هم داشت كه ديگه حسابي باهم آتيش سوزوندن. بيشتر از همه بخاطر اينكه به كيان خوش گذشت ما هم خوش گذرونديم. بماند كه در راه رفتن حسابي غر زد و كلافه شده بود تو ماشين ولي برگشتنه از اول تا آخر سفر خوابيد. داشتم فكر ميكردم واقعا اين آخر هفته ها غنيمته براي يه همچين سفرهايي و ما بحساب سرما، بيخود خودمون رو تو خونه حبس كرديم.من كه از حالا منتظر يه آخر هفته خوش آب و هواي ديگم
اينم از سفر دو روزه ما به روايت تصوير:
يخچال طبيعي (داخل اين فضا يخ نگه ميداشتن براي روزهاي گرم تابستون كوير)
سرو 4000 ساله ابركوه (رتبه سوم كهنسال ترين موجود زنده زمين)
كيان و دوستش (موژان خانم دوست داشتني)
عشق كيان (آب)
در حال قايم موشك
دوستان انگشت به دهان
كيان در حال تخمه پاك كردن