سفرنامه 4
باز يه روز تعطيلي شد ما رفتيم سفر. اينبار رفتيم تهران- منزل عمه عزيزم كه مادربزرگ بابا بهمن هم هستن. از بس كه همه گفتن پس كي مياين. البته نه بخاطر ما بيشتر بخاطر كيان. رفتيم و يه ديداري تازه كرديم . بماند كه اصلا هوا عوض نكرديم چون خيلي هوا آلوده بود. با كيان رفتيم خيابون گردي، رفتيم فروشگاه بازي و انديشه و بيشتر واسه دل خودمون خريد كرديم، رفتيم ديزي خورديم و يه عالمه فاميل رو ديديم. كيان كه مركز توجه بود و ما اين مدت يكم از بچه داري راحت بوديم. به اندازه تمام عمرش همه باهاش بازي كردن و همين شد كه الان كه برگشتيم بايد بشينيم پهلوشو همش باهاش بازي كنيم
اينم چند تا از لحظات بيادموندني اين سفر:
كيان در حال گوشت كوبيده درست كردن(در رستوران مستر ديزي)
مدل جديد ژست گرفتن كيان موقع عكس گرفتن
ماشن سواري در شهروند( البته اين مال همون 5 دقيقه اول بود بقيش همش بغل باباش بود)
كمك در چيدن سفره خونه عمه آذر
پخش كردن سي دي ها روي زمين و انداختن رو هوا به تشويق مسوولان مهربون فروشگاه بازي و انديشه
هنرنمايي با گيتار خاله الهام و النوش (بقول كيان آله الام و اينوش)
كيان عشق شمع
كادوهاي كيان واسه تولد بابا بهمن و چيز كيك خوشمزه مامانجون فروغ