كيانكيان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

دل نوشته هاي يه مامان عاشق

امانت الهی

1394/2/23 15:35
نویسنده : مامان كيان
297 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب کیان با یه چکش اسباب بازی دیوار ورودی اتاق خواب رو صفا داد. از ساعت 11 شب یه نیمساعتی بود که چکش رو به اینور و اونور میزد و من تلاش میکردم با بی توجهی یا پرت کردن حواسش بیخیال بشه اما نشد....

. داشتم مسواک میزدم شنیدم داره تو اتاق خواب میزنه به جایی فک کردم در کمده و چیزیش نمیشه. اومدم بیام تو اتاق که پرید جلوم با خنده که مامان نیای تو اتاقا که چشمتون روز بد نبینه با چه صحنه ای مواجه شدم. اینجور وقتهاست که همه روشهای تربیتی میره زیر سوال و تا یه داد حسابی نزنی انگار خیالت راحت نمیشه بشدت عصبانی شدم و از خجالتش دراومدم.شروع کرد به اشک ریختن و گریه و هر ترفندی برای سوزوندن دل من. انقد عصبانی شدم که گفتم امشب از کتاب خوندن قبل خواب هم خبری نیست. خلاصه که دیشب از اون شبها بود که به چشم برهم زدنی گند زده شد بهش رفت. بعدش با خودم فک کردم اگر عصبانی نمیشدم و با ملایمت ولی فوقش خیلی جدی بهش میگفتم که کارش اشتباهه و حالا باید چیکار کنیم و چه و چه و چه .... آیا تاثیری هم داشت؟ اصلا متوجه میشد که کارش اشتباهه و یا اصولا خراب شدن دیوار از چشم یه بچه 3 ساله یه اتفاق خیلی ساده است و اگر باز هم پاش بیفته و دلش بخواد اینکارو میکنه؟ و یا کلا دفعه بعدی یادش میفته که ممکنه اینکارش اشتباه باشه؟ یا بخاطر اینکه من داد زدم از ترس من دیگه اینکارو تکرار نمیکنه و اصلا هیچ وقت نمیفهمه که کارهای اشتباه رو بخاطر عواقب بدش نباید انجام داد نه بخاطر ترس از دیگران. انقد به ذهنم فشار آوردم و به هیچ نتیجه ای نرسیدم و انقد از این اتفاقات روزمره و گاهی بی اهمیت پیش میاد و ما بارها و بارها همون رفتار ازمون سر میزنه که دیگه خودمم صبرم سر اومده. محض رضای خدا دنبال راه چاره هم نیستیم یعنی هستیم ولی همه راههای چاره در عمل یه تئوری بی استفاده است. کاش فقط و فقط صبر فراوان اینجور وقتها نصیب همه مامانها بشه. خصوصا مامانهایی که بچه های از در و دیوار بالا رو دارن دیگه چه برسه به ما که تازه پسرمون خیلی لطف میکنه در حقمون و در اغلب موارد آرومه و بحال خودش بازی میکنه.

داشتم دنبال مطلبی تو اینترنت میگشتم که وبلاگی پیدا کردم در مورد صالح کوچولوی نازنین که 5 ساله در اثر یه اتفاق ناشناخته قدرت حرکتی و تنفسیش رو تا حدودی از دست داده و مادر نازنین ترش که چطور میتونه با این اتفاق کنار بیاد و چه میکشه از درد فرزندش. از روح بزرگ صالح خوندم و دلداریهایی که به مادرش میده. از ناراحتی و اشکهای شبانه مادرش که نمیتونه کاری برای فرزندش بکنه جز خوشحال کردنش و انجام خواسته های کودکانه اش که حتی بعضیهاش هم بخاطر شرایطش قابل انجام نیست. دلم بدرد اومد از اینکه هیچ چیز سخت تر از امتحان الهی بوسیله فرزندش نیست. دلم بدرد اومد که منی که فرزند سالمی دارم، خودم و اطرافیانم خداروشکر سالم هستیم چطور به خودم اجازه میدم کودک معصوم خودم رو، امانت الهی و دوست داشتنی رو که خدا بهمون بخشیده رو آزرده کنم. شاید بخاطر پیش پا افتاده ترین مسائل و گاهی بخاطر خستگی و زود سر اومدن کاسه صبرمون فرزندمون رو از عشق و محبت بی پایانی که وظیفه و خواسته قلبیمونه محروم میکنیم حتی برای چند لحظه.

خدایا این توانایی رو به همه پدر مادرها بده که درک کنن بزرگی نعمتی که بهشون عطا کردی. فرصتها کوتاهه، زمان هر لحظه آبستن حوادثی پیش بینی نشده است. کاری کنیم که نه بخاطر یک اتفاق که به شکرانه تمام لحظات زندگیمون، برای عزیزانمون بهترین و زیباترین ها رو بسازیم.

 

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان سعیده
25 خرداد 94 0:01
بسیار زیبا و عالی بود وتاثیرگذار ممنون مامان سعیده جان. کاش یادمون بمونه و در عمل حواسمون به تاثیری که روی اطرافیانمون میزاریم باشه
عمه آزاده
7 آبان 94 13:21
درود بر تو مامان مهربون