كيانكيان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

دل نوشته هاي يه مامان عاشق

رود همیشه بیدار خوش آمدی به این دیار

زاینده رود زیبا بار دیگر روح مردم اصفهان را تازه کرد. از شنیدن صدای خروشان آب و تلالو نور خورشید بر موجهای آرام و استوار رودخانه دوست داشتنیم آنقدر به وجد آمده ام که میخواهم ساعتها به این زیبایی خیره شوم و خدارا شکر کنم که هنوز زاینده رودمان زنده است و بیدار. کم کم داشتم به این فکر میکردم نکند روزی برسد که مجبور باشم برای پسرم توضیح دهم در سالهایی دور اینجا رودخانه ای بود و مردمان نصف جهان دلشان به وسعت این آب جاری بزرگ بود. اما هنوز هست و میماند تا ابد انشالله.   ...
15 آبان 1393

رنگین کمون دنیا از زیر ابر بیرون بیا

پسر نازنینم این روزها دنیای جای قشنگی نیست. همه چیز عجیب درهم ریخته. حتی امن ترین کشورهای دنیا دستخوش نا امنی و خشونت شدن. نمیخوام ناراحت بشی و دلت بگیره ولی باید بدونی آدمهای بد هم هستند. هستند کسانی که دلت رو میشکنن خوردت میکنن همه چیزت رو نابود میکنن و تازگیها حتی چهره آدمها رو هم دارن ازشون میگیرن. زنان سرزمینت این روزها آب خوش از گلوشون پایین نمیره. هر روز و هر لحظه دلشون میلرزه. جرات ندارن با آرامش حتی قدمی بزنن. این روزها مادران، همسران، دختران و خواهران شهر محل زندگیت دردی در دل دارن. درد زن بودن دردی که مدتهاست دستمایه بازیهای کثیف روزگار شده. حتی مردان سرزمینت هم ایمن نیستند. برای این درد باید خون گریست. پسرم خودت رو آماده کن بر...
5 آبان 1393

من یه همچین مادری هستم

من یه مامانم. این فقط یه اسمه. هر کسی میتونه یا حداقل امکانش هست که این اسم رو داشته باشه. اینکه چجور مامانی برای بچه ات هستی بین مامانها فرق میزاره. براش وقت میزاری،‌ خوشحالش میکنی، نیازهاشو میشناسی، از خودت میزنی برای هر لحظه بودن باهاش یا برنامه داری و هر چیزی جای خودشه، یه هدف داری و طبق اون بچه تو تربیت میکنی یا میزاری ببینی دنیا چی برات پیش میاره. به حرف این و اونی یا نمیزاری امر و نهی ها و نسخه پیچی های بقیه رو تربیتت تاثیر بزاره، صبوری، شادی و خلاصه هزار و یک انتظاری که از یه مادر هست رو براورده میکنی یا نه. واقعا مهمه چجور مامانی هستی؟ چند وقتی هست کم حوصله شدم. زود عصبانی میشم و سر کیان داد میزنم. تازه بعضی وقتها اونجا که دی...
26 مهر 1393

رویای شیرین

دیشب کیان توی خواب داشت میخندید. نه خنده معمولی یا یه لبخند که قبلا هم اینجوری شده بود. قهقهه میزد شاید اندازه 30 ثانیه مثل وقتایی که باهم بازی میکنیم و فارغ از دنیاییم. از صدای خنده اش من و بابایی از خواب بیدار شدیم. و چه عشقی بالاتر از این که بدونی نازنین فرزندت داره خوابی شیرین و شاد میبینه. خداروشکر کردم. ولی ناخودآگاه یاد روزهای غمگین و سرد این روزها برای خیلی از بچه های دنیا افتادم. از ته قلبم آرزو کردم خدایا هیچ بچه ای غم نبینه، مورد آزار قرار نگیره، از چیزی وحشت زده نشه، بی خانمان و بی پدر مادر نشه، به خشونت ترغیب نشه، بیمار نشه و به هزاران هزار دردی که برای هر بچه ای ممکنه پیش بیاد گرفتار نشه. اگر چنین دنیای سیاهی برای هر بچه ای هم ...
24 شهريور 1393

زنگ بازی

دوتا بازی جالب دیگه از پیشنهادهای دوست خوبم مامان زینب عزیز . 1 - نمک بازی که با استقبال زیاد کیان روبرو شد. از کوه درست کردن و اثر دست بجا گذاشتن و فوت کردن با نی و چشیدن نمک و کشیدن چشمهای maisy کارتن مورد علاقه اش روی نمکها تا کشف فوران نمک زیر ضربه های دستش و پر و خالی کردن ظرف و در نهایت برگردوندن ظرف روی زمین و گامهای پیروزمندانش روی کپه نمکها. و این بود تجربه نمک بازی ما: 2- رنگ آمیزی با چرخهای ماشین. بیشتر از رنگ بازی با ماشین کیان تمایل داشت خود ماشینهاشو رنگ کنه و در آخر هم دیگه داشت با سر میرفت تو رنگ. نه به این مدلش نه اون مدلی که یذره انگشتش رنگی میشه میگه مامان بشور. ما که نفهمیدیم کی آقا چه مدلی می باشند. ...
19 شهريور 1393

قلنبه

گل پسرم این روزها معنی کلمه قلنبه رو یاد گرفته و عجیب بهش علاقه پیدا کرده.دایم داره دنبال مصداقهایی براش میگرده و بعضا اونرو با تلفظ اصفهانی قمبلی بکار میبره.از جمله این مصداقها: سنگفرشهای خیابون بلندی صندلی وسط عقب ماشین قوزک پا زانو و کشف جدیدش هم بیرون زدگی فنر زیر مبل ... و احتمالا این لیست اضافه خواهد شد ...
19 شهريور 1393

چسب و قیچی

دیروز بالاخره بعد مدتها فرصت شد بشینیم با کیان و یکم کاردستی درست کنیم. یکی از کارهایی که خودمم خیلی دوست دارم کار با قیچی و چسبه و البته بازی پاره کردن کاغذ. با استفاده از تجربه وبلاگ آرتین جون لوازم کار آماده شد و شروع: اول که کیان خان پاستوریزه راضی نمیشد کاغذ پاره کنه حالا اگه بش میگفتی پاره نکن قطعا میکرد. خلاصه بعد از تلاش فراوان راضی شد. اول که سعی میکرد دو طرف کاغذو بکشه تا پاره بشه خوب کاغذ گلاسه هم به این راحتیها کوتاه نمیاد این شد که مجبور شدم سرشو یکم پاره کنم تا بتونه ادامه بده. از چسب زدن خیلی خوشش اومد ولی نمیدونم چسب من مونده بود یا کلا چسبای ماتیکی اینجورین باید خیلی فشار میداد تا یکم چسب به کاغذ بمونه. بعد هم همونطو...
1 شهريور 1393

وبلاگ عزيزم تولدت مبارك

كيان دو سال و دو ماه و 15 روز و الان يكسال شد كه وبلاگشو درست كردم. خوشحالم كه اينجام. جايي كه ميتونم فارغ از دنياي بيرون هرچي دوست دارم بنويسم و روزهاي شيرين سه نفرمون رو ثبت كنم. گاهي فكر ميكنم اون زمانها كه انقدر امكانات ثبت وقايع گسترده نبود ما با ياداوري خاطراتمون چه لذتي ميبريم و گاهي از اينكه بعضي اتفاقات رو فراموش كرديم غصه ميخوريم. چه خوبه كه الان ميتونيم خيلي از وقايع رو با اين همه جزئيات حفظ كنيم و اميدوارم كيان هم بعدها با خوندن كودكيهاش همين لذتي رو كه من موقع نوشتنش بردم ببره. يكسال از بهترين روزهاي زندگيم رو نوشتم و باز هم مينويسم تا يادم بمونه زندگي برام بهترينها رو رقم زده و حتي سخت ترين روزها برام تجربه اي بهمراه داشته. ...
28 مرداد 1393

سفرنامه 5

تعطیلات چند روزه عید فطر سرخیر شد که ما راهی یه سفر کوتاه و البته بیادموندنی بشیم. سه شنبه شب ساعت 11 بهمراه یک گروه دوست داشتنی با تور عازم زنجان شدیم. حدود ده صبح رسیدیم به گنبد سلطانیه و آرامگاه چلبی اوغلی باقیمانده از دوران ایلخانیان. بعد از بازدید رفتیم ناهار و بعدش هم پیش بسوی هتل. عصر از عمارت رختشویخانه و موزه مردان نمکی و بعد از اون بازار زنجان با چاقوهای معروفش دیدن کردیم. شب هم برای شام سری به کاروانسرای سنگی زدیم. و البته همه این مسیرها رو پیاده طی کردیم. زنجان شهر بزرگی نیست و چیزی که توجه من رو جلب کرد یه چهارراه بزرگ بدون چراغ خطر بود و معلوم بود این شهر جمعیت زیادی نداره. ساختمانها همه کوتاه و اطراف شهر کوه ها و تپه ها و باغه...
12 مرداد 1393