كيانكيان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

دل نوشته هاي يه مامان عاشق

دنیا میلرزد ولی قلب انسانها چطور؟

نمیتونم بین درد و رنج و ترس دائمی مردم سوریه و لبنان و عراق و فلسطین و ... با درد و رنج و وحشت ناگهانی مردم پاریس فرقی قائل بشم...   نمیتونم بگم اونها چی میکشند و اینها چه کشیدند. نمیتونم حتی لحظه ای چشم انتظاری مادری نگران و کودکی وحشت زده رو در هیچ نقطه ای از دنیا با هر رنگ و نژاد و تفکری را تصور کنم. حتی وحشت اون کودک عراقی که دست آموخته داعشه و میتونه براحتی سر ببره. مگه خدا فرقی بین بندگانش گذاشته. مگه یه مادر که تمام فرزندانش در جنگ سوریه کشته شدند با مادری که فرزندش در دریا غرق شده یا تو آسمون منفجر شده یا زیر دست و پای هزارن نفر له شده یا مادری که تو خونه جلوی تلویزیون میشنوه که همون جایی که فرزندش رفته بوده کنسرت تیر ...
24 آبان 1394

...

کیان سه سال و سه ماه و 23 روز. نفس 40 ماهه من عاشقتم. خدایا شکرت بخاطر همه چیز دقیقا مثل 10 ماه پیش. خوشحالم اما با احساساتی کاملا متناقض. دنیا برای آدمها همیشه یه چیزی تو چنته داره که درست وقتی فکرشو نمیکنی اتفاق میافته. برای همه آرزو دارم اون اتفاقات دقیقا همون وقتی که باید سورپرایزشون کنه. با وجود تمام احساسات بهم ریخته خودم و دلخوریها از کسی که دوستش دارم و دلم میخواست همونقدر که به خودش اهمیت میده به احساسات من هم به عنوان یک زن اهمیت بده و دیگه تا حالا یاد گرفته باشه که چجوری باید با این احساساتی ترین مخلوقات خدا چجوری باید برخورد کنه ولی مثل همیشه زندگی رو دوست دارم و از اینکه میتونم هر صبح زیبایی های پیش روم رو ببینم و لذت ببرم خو...
6 مهر 1394

اول مهر

وقتی مجبوری یه بچه سه سال و  سه ماهه رو ببری مهد از روز اول مهر بدت میاد؛ ... وقتی اضطراب جدایی برای خودت بیشتر از بچه است از اول مهر متنفری؛ وقتی سیستم آموزشی رو نمی پسندی و قبول نداری و نسبت به هزینه ای که میپردازی اون خدماتی رو که میخوای دریافت نمیکنی از اول مهر گریزانی؛ وقتی حتی برای رفت و آمد فرزندت به مهد مشکل داری و باید از همه با کلی خواهش تمنا و عذرخواهی بخوای که دنبال فرزندت بیان و خودت هم باید بخاطر دیر سرکار رسیدن حساب پس بدی دیگه انگیزه ای برای شروع سال تحصیلی نداری و وقتی هزینه رفت و آمد با سرویس به اندازه حداقل یک چهارم کل هزینه مهد هزینه داره دلت نمیخواد اسمی از اول مهر بشنوی (هزینه کل تحصیل 18 ساله من انقدر ن...
4 مهر 1394

3-3-3

کیان سه سال و سه ماه و سه روزشه. یعنی عاشق این عددهام. عدد روزهای شیرین برای ما و خصوصا من. این 3-3-3 به اندازه یک تولد دوباره برای من جوانی، شادابی، انرژی مضاعف و عشق بینهایت بدنبال داشته. قلب من میتپه فقط برای شادی تو فقط برای خنده های تو و فقط برای آرامش تو عزیز دل. امروز برای ما یک روز مقدسه درست مثل لحظه اولی که در آغوش گرفتیمت و دنیا به چشم بر هم زدنی آنچنان پیش چشم ما درخشان شد که نورش تا همین حالا روشن کرده روح و جسم و دنیای ما رو. دنیای پاک و زیبات روشن تر از همیشه نازنین من.  
16 شهريور 1394

جایگاه مادرانه

یه چیزی هست به اسم اعتماد به نفس در مادری کردن... یعنی اگر میشد این جدیت و اعتماد به نفس رو جلوی هرکسی که که تمام روشهای تربیتیتو در عرض چند ثانیه بر باد میده داشته باشی دیگه همه چی حله. همه چی که نه ولی حداقل وجدانت راحته که یه بچه چند تربیتی و لوس که به جز حرف تو حرف بقیه رو گوش میده نداری و فکر نمیکنه تو یه مامان سخت گیر و همیشه عصبانی هستی. اما چیزی هم هست به اسم دخالت نکردن در امور تربیتی دیگران که مثل همون اولی فرهنگش جا نیافتاده. نمیدونم چطور دیگران به خودشون اجازه اینکار رو میدن در حالیکه تو ازشون نظرخواهی نکردی. اون هم در مورد چیزهای مهمی مثل دادن تنقلات رنگ و وارنگ که فقط اشتهای بچه رو کور میکنه بعد هم برات سخنرانی میکنن که از...
8 شهريور 1394

میخواهم بنویسم

نمیدونم چرا زن بودن یوقتا خیلی کار سختیه... ... یوقتایی هست که فک میکنی زن یا مرد بودن هم شاید باید یه چیزی میبود که میشد خودت انتخاب کنی. دوست نداشتم و ندارم هیچ وقت جای یک مرد باشم. ظرافت و عشق بینهایتی که درون یک زن هست فقط و فقط مختص این جنس لطیفه و بس. ولی گاهی سنگینی بارش آدم رو داغون میکنه. در عین لطافت شکننده ای و این سخته. گاهی باید فکر همه باشی، دلت برای همه بدرد بیاد، بجای همه تصمیمای مهم بگیری حتی اگه مسئول این تصمیم گیری نباشی و باید به همه پاسخگو باشی. حتی باید مثل یه مرد باشی تو خیلی چیزها. اصلا از وقتی نقش خانمها در دنیا در جامعه در... و حتی تو ذهن خودمون عوض شد همه معادلات بهم خورد. دیگه کفه های ترازو مساوی نیست. یه طرف...
6 مرداد 1394

و اینک سه سالگی

آخ جون تولد یه روز خوب وعالی و فوق العاده بیش از همه بخاطر اینکه به کیان خوش گذشت. انقد برای همه چیز ذوق داشت که حد نداره. حتی کادوهایی که قبلا خودش داشت  رو هم براشون ذوق میکرد. از مدتها قبل بخاطر علاقه زیادی که به ماشین آتش نشانی داشت به فکر افتادم که تم تولد امسالش رو آتش نشان بگیرم. البته چون یکدفعه تصمیم گرفتیم که یک هفته زودتر مهمونی رو برگزار کنیم تقریباً همه کارها عجله ای شد ولی خداروشکر همه چیز خوب پیش رفت. بنظرم امسال بهتر از سالهای قبل برگزار شد چون خودش همه چیز رو خیلی دوست داشت خصوصا ماشین آتش نشانی که بابا بهمن بهش کادو داد. از مدتی پیش هم میخواستیم یسر به ایستگاه آتش نشانی بزنیم که تولد کیان سر خیر شد و بالاخره ی...
12 خرداد 1394

امانت الهی

دیشب کیان با یه چکش اسباب بازی دیوار ورودی اتاق خواب رو صفا داد. از ساعت 11 شب یه نیمساعتی بود که چکش رو به اینور و اونور میزد و من تلاش میکردم با بی توجهی یا پرت کردن حواسش بیخیال بشه اما نشد.... . داشتم مسواک میزدم شنیدم داره تو اتاق خواب میزنه به جایی فک کردم در کمده و چیزیش نمیشه. اومدم بیام تو اتاق که پرید جلوم با خنده که مامان نیای تو اتاقا که چشمتون روز بد نبینه با چه صحنه ای مواجه شدم. اینجور وقتهاست که همه روشهای تربیتی میره زیر سوال و تا یه داد حسابی نزنی انگار خیالت راحت نمیشه بشدت عصبانی شدم و از خجالتش دراومدم.شروع کرد به اشک ریختن و گریه و هر ترفندی برای سوزوندن دل من. انقد عصبانی شدم که گفتم امشب از کتاب خوندن قبل خواب هم...
23 ارديبهشت 1394

بهار 94 و سفرنامه 7

بهار دوست داشتنی و عزیز من. روزهای سبز روشن، سبز خالص با بوی ناب تازگی. فصل زندگی و روح تازه. عاشقتم بهار نازنین. گاهی فک میکنم کاش توی زمستون با همه زیبایی خاص خودش به یه خواب زمستونی میرفتم و اول بهار بیدار میشدم. انقدر که زمستونها افسردگی میگیرم و رخوت و خستگی همراه همیشگیمه. روز اول بهار که به جوونه های سرزده از درختان سربفلک کشیده شهرم نگاه میکنم که با بارون ریز نرم و لطیفی همراهه تمام خستگیهام ناپدید میشن و میشم یه آدم دیگه. انگار تمام وجودم پاک میشه و آماده میشه برای یه زندگی دوباره. هرچی از بهار بگم بازم کمه اما بگم از این روزهای شیرین در کنار عزیزانم خصوصا نازنین ستاره زندگیم: کیان صبح با عیدی عمو نوروز که در اصل بابا بهمن به عشق ...
16 فروردين 1394