قصه گويي
كيان عاشق كتاب. بيشتر از همه عاشق ورق زدن كتاب و پرسيدن اسم اشياء داخل كتاب دائم اشاره ميكنه ميگه اين؟ و ما بايد اسمشو بگيم و دوباره صدباره ميپرسه اين؟ و از اين بازي كلي لذت ميبره. هر وقت داره شيطوني ميكنه اگه كتابهاي مورد علاقه شو بياري آروم ميشه. ديروز در كمال ناباوري ديدم داره با عروسك ببري كه گل سرسبد عروسكهاشه بازي ميكنه و از كتابي كه عمه اش تازگي براش خريده و خونده هرچي يادش مونده براي عروسكش تعريف ميكنه. اسم كتاب هست شب بخير كوپي و جريانش اينه كه ساعت كوپي زنگ ميزنه و بهش ميگه كوپي وقت خوابه اما كوپي ميگه من خوابم نمياد. همه اسباب بازيهاي كوپي يكي يكي باهاش خداحافظي ميكنن ميرن بخوابن اما كوپي باز هم ميگه خوابم نمياد. حالا روايت داستان...